اول ماه مه روز جهانی کارگر و رسالت تاریخی خطیرش

آكام بسيم: «تاريخ کليه جامعه‌هايى که تا کنون وجود داشته[1] تاريخ مبارزه طبقاتى است. مرد آزاد و بنده، پاتريسين و پلبين، مالک و سرف، استادکار[2] و شاگرد – خلاصه ستمگر و ستمکش با يکديگر در تضاد دائمى بوده و به مبارزه اى بلاانقطاع، گاه نهان و گاه آشکار، مبارزه‌اى که هر بار يا به تحول انقلابى سازمان سراسر جامعه و يا به فناى مشترک طبقات متخاصم ختم ميگرديد، دست زده‌اند. »

طبقه کارگر از زمانی که جامعه طبقاتی {3}بورژوازی از بطن نظام فئودالی (ارباب رعیتی) سربرآورد همواره در مبارزهای بلاانقطاع با طبقه حاکم بوده و هست. این مبارزات بسته به موقعیت اقتصادی و اجتماعی_سیاسی اشکال مختلفی به خود گرفته است. و با وجودی که فراز ونشیب های بسیاری را در امر مبارزه طبقاتی پیموده است، این یا آن جناح بورژوازی کوشش کرده است تا با سنگ اندازی و مانع قرار دادن بر سر راه این جنبش مسیر آن را از حرکت تاریخی خود ( که رسالت تاریخی طبقه کارگر در تغییرانقلابی جهان است) منحرف کند، اما همیشه به گونه ای انکار ناپذیر ادامه داشته است. به این دلیل که بورژوازی **ابزار تولید مادی را در اختیار دارد، وسایل تولید ذهنی را نیز کنترل می کند. ایده ئولوگ های آن در طول تاریخ انکشاف نظام سرمایه داری همواره کوشیده اند تا از  این ابزارها بهره جسته و آنها را در راستای حفظ نظم موجود و به تبع آن سرکوب جنبش انقلابی کارگری با استفاده از ابزارهای مادی و معنوی ای که در دست داشته،به پیش برد.

از آن زمان که طبقه کارگر بمثابه یک طبقه که زندگی و مرگش  به کار مزدوری گره خورده و صاحب هیچ چیز نیست به جز نیروی کارش و طبقه سرمایه دار به مثابه طبقه ای که صاحب ابزارهای تولید است و منشا قدرت و سلطه سیاسی_طبقاتی آن محسوب می شود کوشش نموده است با استفاده از ابزار سرکوب پلیسی و دولتی،ابزار فکری ایدئولوژی بورژوازی از مذهب گرفته تا روشنفکران طبقه و مطبوعات و…،اعتراضات و اعتصابات کارگری را بوسیله این دام و دستگاه سرکوب نماید. تزها و آیه ها را می تراشد تا بلکه طبقه استثمارشده یعنی طبقه کارگر مورد ستم نظم استثمارگر و نابرابر کنونی، از آگاهی به جایگاه طبقاتی خود محروم شود و از اعتراض به نظام بورژوازی که مسبب تمامی مصائب و مشکلات بشری است جلوگیری کند. اعتراضات و اعتصابات کارگری وی برای احقاق حقوق خود را با گلوله و سرکوب پاسخ می دهد. اما طبقه کارگر در تقابل با بورژوازی راهی بجز تشکیل سازمانهای مستقل خود نمی بیند و همت به تشکیل آن می گمارد.بورژوازی تشکل های زرد و دولتی خود را نیز برای مقابله با قدرت بالقوه کارگران تدارک می بیند.صحیح تر آن است تشکلات ضد کارگری قلمداد شود. سرمایه داران اجران مزدور خود را ، ملا ها و آخوندها ، روشنفکران لیبرال را با اتکا به غول وسایل ارتباطی و تبلیغی عریض و طویل بسیج می کند تا از رشد و رادیکالیزاسیون جنبش کارگری و از متحقق شدن نیروی بالقوه انقلابی طبقه کارگر جلوگیری به عمل آورد.

تدارک دیدن این نیروی عظیم بر علیه طبقه کارگر نتیجه آن است که غریزه طبقاتی سرمایه داران به قدرت بالقوه طبقه کارگر به خوبی واقف است. به بیانی دیگر نتیجه ترس بورژوازی از نیروی اعتصاب و اعتراض طبقه کارگر  است که قادر است کل نظم موجود سرمایه را از بنیاد واژگون سازد یعنی استثمار انسان از انسان پایان یابد کار مزدوری و مالکیت خصوصی لغو گردد و  نه فقط این بلکه نظم نوینی جایگزین آن سازد که  ***به جای جامعه کهن بورژوازی با طبقات و تضادهای طبقاتی جامعه ای خواهیم ساخت که در آن رشد آزادانه هر فرد شرط رشد آزادانه همگان است.کار دیگر نه امری اجباری بلکه داوطلبانه صورت می گیرد. تولید نه بر مبنای کسب سود برای عده قلیلی از سرمایه داران طفیلی بلکه بر اساس رفع نیازمندیهای بشر سازمان داده خواهد شد.

چنین امری درهمین دنیای امروز امکان پذیر است. بحران اقتصادی نظام سرمایه که در اواخر سال 2007 اولین نشانه های آن با ورشکستگی بانکها و موئسسات سهام آمریکا آشکار شد و به تدریج به بخش تولید کشیده شد،موجب تعطیلی کارخانجات و مراکز تولیدی و به تبع آن بیکارسازی های گسترده(که بنا بر خود آمارهای بورژوازی که اصلا مورد اعتماد نیست از آنزمان تا کنون بیش 25 میلیون نفر در سراسر جهان بیکار شده اند که سهم آمریکا از آن تقریبا نصف است)،پایین آمدن بی سابقه و شدید قدرت خرید مردم، و تعرض دوباره جهانی طبقه سرمایه دار به دست آوردهای طبقه کارگر جهانی از دیگر پیامد های دهشتناک آن است. سرمایه داران کوشیدند تا با تزریق پولهای تریلیون دلاری (از صندوق عمومی) به موئسسات و کمپانی های فرا ملیتی سعی داشتند آوار این بحران را که زائیده ی خود سرمایه داران اند بر روی شانه های طبقه کارگر خراب کنند و از این طریق خود را از بحران موجود بیرون بکشند و دوباره مشغول تولید و بازتولید سرمایه و  وارد دوره رونقی دیگر شوند.کارگران و توده های تحت ستم سرمایه در سراسر جهان به این تعرض افسارگسیخته سرمایه داران به مقابله برخواستند و دست به اعتراضات و اعتصابات گسترده ای در اقصا نقاط جهان زدند. اعتصابات و اعتراضات در کشورهای یونان،فرانسه،آلمان،ایتالیا،اسپانیا،پرتغال و ناآرامی های متقابل در کشورهای تحطه سلطه از نمونه های واکنش طبقه کارگر و اقشار تحت ستم بین المللی به این چنین وضعیتی بود.

این بحران تناقض ذاتی نظام سرمایه داری را آشکار ساخت. یعنی در شرایطی که رشد نیروهای مولده، تکنیک و تکنولوژی به حدی رسیده است که تولید بیش از هر زمانی اجتماعی شده است تصاحب همچنان شخصی باقی مانده است. این بحران بار دیگر این حقیقت را ثابت نمود که رشد نیروهای تولیدی به سطحی رسیده است که مالکیت خصوصی بورژوازی به مانعی در برابر رشد و تکامل این نیروها تبدیل شده است.نشان داد که تولید اجتماعی مالکیت اجتماعی را طلب می کند و تا زمانی که این تضاد به طور بنیانی رفع نشود خود را به این شکل نمایان خواهد کرد.کلید حل انقلابی نیز در دست توانمند طبقه کارگر است. طبقه کارگر فقط از طریق تبدیل این بحران به بحرانی سیاسی می تواند موفق به انجام چنین امر خطیری شود یعنی تنها از طریق کسب قدرت سیاسی و سلب مالکیت از سلب مالکیت کنندگان.

امسال در شرایطی به پیشواز اول ماه مه روز جهانی کارگر می رویم که سرمایه داری ایران از یک طرف با بحران اقتصادی و از طرف دیگر با بحران سیاسی دست و پنجه نرم میکند. تاثیرات بحران جهانی و تشدی تحریم های اقتصادی غرب و بحران سیاسی درونی که با آن دست و پنجه نرم می کند طبقه سرمایه دار ایران و جمهوری اسلامی را در شرایط دشواری قرار داده است. در ماههای گذشته ما شاهد افزایش بی سابقه بیکارسازی ها و تعطیلی مراکز تولیدی بودیم،افزایش روز افزون فقر همچنان خصلت نمای فضای اقتصادی و اجتماعی ایران است،تعیین دستمزد یک چهارم1/4 زیر خط فقر بر اساس خود آمارهای جمهوری اسلامی برای سال 1389 ، اجرای طرح موسوم به هدفمند کردن یارانه ها،و غیره و  به طبع آن افزایش تشدید یابنده و کم سابقه نرخ تورم و گرانی افسار گسیخته تنها گوشه گوشه هایی از وضع اقتصادی طبقه کارگر را بیان می کند. در این کنار مصائب اجتماعی و افزایش دامنه اعتیاد،تن فروشی،خیابان گردی،کودکان خیابانی،کارتن خوابی و غیره زندگی مشقت باری را به خانواده های کارگری و زحمتکش تحمیل کرده است. سرکوب و اختناق پلیسی نیز همچنان به مثابه حربه بورژوازی و دولتشان بر علیه طبقه کارگر به کار برده می شود.همچنان چندین تن از فعالین کارگری در زندان به سر می برند و در آستانه روز جهانی کارگر تعدادی از فعالین کارگری را دستگیر وزندانی کرده اند تا به خیال خود با ایجاد فضای رعب و وحشت از برگزاری مراسم های شکوهمند این روز جلوگیری به عمل آورند.

در این میان یکی از ویژگی های وضعیت امسال،تداوم جنبش اعتراضی سال گذشته است.در راستای منافع طبقه کارگر و پیشروان این طبقه است که برای تحمیل عقب نشینی به اختناق حاکم در ایران از ظرفیت های دموکراتیک این جنبش بهره جوید. تمامی ظرفیت های این جنبش اعتراضی فقط در اتحاد با جنبش رادیکال طبقه کارگر است که می تواند بارور شود.

یکی از گرایشات موجود در جنبش های اجتماعی گرایش لیبرالی است . این گرایش چه در داخل جنبش کارگری و چه در داخل جنبش اعتراضی توده ای اخیر و جنبش زنان،جنبش دانشجوئی و چه در جنبش انقلابی کردستان می کوشد این جنبش ها را از جوهر انقلابی خود تهی سازد. در داخل جنبش کارگری سازش طبقاتی را ترویج می کند. در درون جنبش اعتراضی اخیر تبدیل شدن به ابزار تسویه حساب این یا آن جناح بورژوازی را دنبال می کند.در جنبش دانشجوئی سعی در جدایی آن از جنبش طبقه کارگر و خالی کردن ماهیت انقلابی این جنبش دارد. جنبش زنان را نیز به آلت دست جناحهای رنگارنگ رژیم تبدیل کرده است. در داخل جنبش انقلابی کردستان نیز سعی در کشاندن مردم کردستان به دنبال جناح اصلاح طلب حکومتی را دارد.

از اینرو فعالین رادیکال جنبش های اجتماعی موجود بایستی آگاه باشند همانطور که تاریخ سدها ساله نظام سرمایه داری نشان می دهد، گرایش لیبرالی بنا بر موقعیت طبقاتی خود نمی تواند نمایندگی طبقه کارگر و اقشار زحمتکش را بر عهده داشته باشد و بنابر این تا بدانجا می تواند همراه آن باشد که کل موجودیت نظام استثمارگر سرمایه داری به خطر نیافتد. و تنها از کارگران،زنان و دیگر اقشار جامعه برای وارد کردن فشار و گرفتن امتیاز از جناح دیگر استفاده می کند. هماطور که موسوی و جریان سبز سعی داشت تا مبارزات اعتراضی اخیر را در چهارچوب تنگ منافع خود که در تخاصم آشتی ناپذیر با کارگران است نگاه دارد.

برای مقابله با این تعرضات افسار گسیخته بورژوازی حاکم بر جغرافیای سیاسی ایران به سفره بی رونق طبقه کارگر این کشور بجز مقابله طبقاتی و اتحاد طبقه در ابعاد وسیع و سراسری هیچ امکان دیگری وجود ندارد. چنین امکانی بجز تحت رهبری رادیکال و انقلابی کمونیست ها مقدور نمی باشد. کارگران  آگاه و پیشرو طبقه بایستی بکوشند تا صفوف پراکنده کارگران را بیش از هر زمانی فشرده سازند. تا با این حمله سرمایه داران و دولتشان به مبارزه ای همه جانبه برخیزند.

اگر بورژوازی جهانی تحت فشار اجتماعی مبارزات طبقه کارگر ناچار شد مراسم های اول ماه مه روز جهانی کارگر را به رسمیت بشناسد تا این روز را از هر گونه خصلت انقلابی خود تهی سازد.اگر سرمایه داری ایران در کنار ابزار همیشه در دسترس سرکوب، مراسمات فرمایشی دولتی را تدارک می بیند.تا از هر گونه حرکت اعتراضی کارگران در روز همبستگی جهانی طبقه کارگر جلوگیری به عمل آورد (تا هم اکنون ما شاهد بوده ایم که کارگران مراسم های ضد کارگری دولتی را به میدان اعتراض خود علیه بیحقوقی های روزمره خود تبدیل کردند). لازم است کارگران آگاه و پیشرو نیز در تقابل با این اعمال فریبکارانه و سرکوبگرانه رژیم و سرمایه داران، مستقل از هر گونه جناح دولتی، مراسم های روز جهانی کارگر خود را برگزار کنند. برگزاری گسترده مراسم های مستقل این روز به تغییر توازن قوا موجود کمک شایانی می کند. از اینرو نبایستی پتانسیل این روز را دست کم گرفت. برگزاری مراسم های روز جهانی کارگر در شرایط کنونی و در تناسب قوای فعلی نه فقط ممکن بلکه ضروری است.

در این روز کارگران مستقل از هر گونه ملیت،نژاد،مذهب و جنسیت حول منافع طبقاتی مشترک خویش گرد هم می آیند و فریاد رسای اعتراض خود را به گوش استثمارگران سرمایه می رسانند. در این روز صف متحد کارگران در تقابل با بورژواها یکبار دیگر خود را نشان خواهد داد و لرزه بر اندام بورژوازی خواهد افکند.

این روز نمی تواند فقط نماد سمبولیکی باشد از مقاومت کارگران در مقابل بورژوازی، بلکه بایستی این روز را به میدان مبارزه طبقاتی با بی حقوقی های اقتصادی،اجتماعی و سیاسی موجود تبدیل کرد. در این روز بایستی خواست های حداقل از قبیل آزادی زندانیان سیاسی و فعالین کارگری،آزادی بیان و عقیده،آزادی اعتراض و اعتصاب، تجمع و…،آزادی تشکیل تشکل های کارگری مستقل از دولت،افزایش دستمزد بر اساس یک زندگی انسانی،بیمه بیکاری، اعتراض به سیاست ضد انسانی قطع یارانه ها،جلوگیری از اخراج سازی های کارگران،پرداخت حقوق معوقه و ،ارتقای امنیت شغلی و… را مطرح کرد.تحقق تک تک این مطالبات از آنجا که تحقق هر گونه آزادی های دمکراتیک در ایران ریشه در پایه های اقتصادی دوانده در گرو تعرض به مالکیت بورژوائی است و این امر از مسیر انقلاب کارگری و کنترل جامعه توسط صاحبان اصلی آن یعنی تولید کنندگان ، طبقه ی کارگر می باشد.بهمین سبب به یک نیروی اجتماعی وسیع نیاز هست تا این خواست ها را به بورژوازی هار و درنده حاکم بر ایران تحمیل کرد.و این نیرو جز نیروی طبقاتی کارگران نمی تواند چیز دیگری باشد. روز اول ماه مه می تواند محمل مناسبی باشد برای ارتقای سطح آگاهی و سازماندهی طبقه و گره دادن کارگران بخش های تولیدی مختلف به یکدیگر. جا دارد به مطرح شدن این خواست ها از جانب پیشروان طبقه و تشکل های کارگری در بیانیه جمعی خود اشاره نمود. در بیانیه تشکل های کارگری موجود در داخل این خواست ها را در قطعنامه خود گنجانده اند. البته توازن قوا نمی تواند در این سطح ثابت بماند و بدون تردید به نفع طبقه کارگر ارتقا خواهد نمود.

به نفع فعالین سایر جنبش های اجتماعی است که منافع خود را به طبقه کارگر آگاه و پیشرو گره بزنند. تاریخ جهانی مبارزات زنان، دانشجویان و… نشان داده است که تنها ضمانت اجرایی خواست های دموکراتیک این جنبش های اجتماعی پیوند فشرده با جنبش کارگری است. از اینرو فعالین جنبش زنان،جنبش دانشجوئی بایستی در امر تدارک و برگزاری مراسم های مستقل طبقه کارگر به وی یاری رسانند.
 
 
*مانیفست  کمونیست(مارکس و انگلس 1848)

**ایدئولوژی  آلمانی

***مانیفست  کمونیست(مارکس و انگلس)

[1] يعنى تمام تاريخى که بصورت اسناد کتبى در دسترس ما قرار دارد. در سال ١٨٤٨ هنوز ماقبل تاريخ جامعه و سازمان اجتماعى مربوط به پيش از تاريخ مکتوب، تقريبا به هيچ وجه معلوم نبود. طى مدتى که از آن زمان ميگذرد، هاکس هائوزن مالکيت اشتراکى زمين را در روسيه کشف کرد، مائورر ثابت کرد که اين شکل مالکيت يک مبداء و منشاء اجتماعى است که کليه اقوام ژرمنى تکامل تاريخى خود را از آن شروع کرده‌اند و به تدريج معلوم شد که مالکيت اشتراکى روستائى در همه جا از هند گرفته تا ايرلند شکل اوليه جامعه ميباشد و يا بوده است. سازمان درونى اين جامعه کمونيستى اوليه را با شکل نمونه‌وارى که داشته است، مرگان توضيح داد و با کشف ماهيت حقيقى قبيله و موقعيت آن در ميان طايقه به قضيه سرانجام بخشيد. پس از تجزيه اين کمون اوليه، جامعه به طبقات خاص و سرانجام متضاد تقسيم ميشود. من سعى کردم که در کتاب ‌»منشاء خانواده، مالکيت خصوصى و دولت، اشتوتکارت ١٨٨٦، طبع دوم» جريان اين تجزيه را توصيف کنم (حاشيه انگلس به طبع انگليسى سال ١٨٨٨).

2] استادکار، عضو کامل‌الحقوق صنف خود است، استادى است در داخل صنف نه بر رأس آن (حاشيه انگلس به طبع انگليسى سال ١٨٨٨).

[3] مقصود از بورژوازى، طبقه سرمايه‌دار معاصر و مالکين وسائل توليد اجتماعى هستند که اجرا کنندگان کار مزدوريند. مقصود از پرولتاريا، طبقه کارگر مزدور معاصر است که از خود صاحب هيچگونه ابزار توليد نيست و براى آنکه زندگى کند ناچار است نيروى کار خود را به معرض فروش گذارد (حاشيه انگلس براى چاپ انگليسى سال ١٨٨٨). 
آکام بسیم

برچسب‌ها:

بیان دیدگاه